مرد بی سواد
روزي مردي داخل چاهي افتاد
يك دانشمند که از آنجا عبور میکرد عمق چاه و رطوبت خاك را اندازه گرفت
يك روزنامه نگار درمورد دردهايش بااو محاصبه كرد
يك يوگيست به اوگفت:اين چاله و درد واقعيت ندارد و فقط درذهن تو هستند
يك پزشك براي او دوقرص اسپرين پايين انداخت
يك پرستار كنارچاه ايستاد و با او گريه كرد
يك روانپزشك او راتحريك كرد تا دلايلي راكه پدرو مادرش اورا اماده افتادن به داخل چاه كرده بودند پيدا كند
يك تقويت كننده فكراورا نصيحت كرد كه:خواستن توانستن است
يك فرد خوشبين به او گفت:ممكن بوديكي ازپاهات روبشكني
سپس فرد بيسوادي گذشت و دست اورا گرفت و او را از چاه بيرون اورد
به همین سادگی!
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۱۵ ساعت 22:16 توسط حمید
|