بابک بزرگی - محمدرضا خلعتبري محق است كه بعد از بازي فرياد بزند و بگويد كه احترام خبرنگار واجب نيست! مگر حرفي خلاف واقع زده؟ مگر چيزي جز حقيقت گفته؟ چرا بايد رگ غيرتمان باد كند و صورت مان از شدت گردش خون سرخ شود؟ حقيقت را، حتي اگر تلخ باشد هم بايد پذيرفت. 

اول از هر چيز به جامعه نگاه كنيم. جامعه‌اي كه تا همين يك ماه قبل، احسان حدادي را حتي به اسم هم نمي‌شناخت. پسري كه در لندن، نقره‌اي هم وزن يك طلا را براي ايران گرفت. همين امروز چند نفر وقتي با احسان حدادي يا كيانوش رستمي در خيابان روبرو مي‌شوند، مي‌دانند كه اينها مردان مدال‌آور ايران در لندن بوده‌اند؟ چند نفر در سرتاسر اين مملكت مي‌دانستند كشورشان ورزشكاري دارد به نام باقري معتمد كه وقتي به المپيك مي‌رود پرچم ايران را برافراشته مي‌كند؟ آيا همين امروز چهره الهه احمدي را مي‌شناسيد؟ پنجمين تيرانداز برتر جهان شد.

اگر او را روزي در خيابان و كوچه پس كوچه و مركز خريد ببينيد مي‌دانيد كه او كيست؟ آيا مي‌دانستيد عبدولي در بازار كارگري مي‌كرده؟ مي‌دانستيد يكي ديگر از قهرمانان المپيك ايران كنار ورودي ورزشگاه فوتبال شهرش سمبوسه مي‌فروخته؟ مي‌دانستيد مربي تكواندوي ايران به خاطر 40 ميليون تومان بركنار شده؟ مي‌دانستيد آرزوي بوكسورهاي ايران داشتن يك كار ثابت با كف حقوق وزارت كار و برخورداري از حق بيمه است؟ نمي‌دانستيد؟ 

حالا چند نفر از شمايي كه در اين شهر قدم مي‌زنيد اگر محمدرضا خلعتبري را ببينيد او را نمي‌شناسيد؟ چند نفر از شما اگر او را در حال پياده شدن از خودروي چند صد ميليوني‌اش ببينيد نمي‌دانيد كه او بازيكن تيم ملي ايران است؟ چند نفر از شما، نه محمدرضا خلعتبري كه در حقيقت اگر عليرضا محمد را ببينيد تمام رزومه‌اش را رو نمي‌كنيد؟! 
 
خلعتبریها و عبدولی ها در این مملکت کم نیستند اما سوالی که همیشه در ذهن ما بدون پاسخ خواهد ماند چرایی این تفاوتها و تبعیض هاست.
براستی چرا؟؟؟